زیبا ترین صــــــدا...
جواب دندان شکــــــــــــــــــن!!!
١٦ /دی /92
صبح با بابایی حاضر شدی رفتی تعمیر گاه...
بعد از 1 ساعت برگشتید خونه و بعد بغلت کردم و بوس و گفتم :مامانی خوش گذشت؟
امیر سام:با صدای بلند و قاطع ...مگه رفته بودم مهمونی !!!
هی میگی خوش گذشت خوش گذشت... رفته بودم( تعمیرکار).
قیافه من:
بابایی:
امیرسام:
شهادت امام رضــــــــــــــــا....
امیرسام:مامانی بزن یه شبکه ای که امام رضا رو ببینم و من زدم.
با عشق نگاه میکردی و گفتی :مامان بگو ایشاال.. قسمتت بشه ..ومن گفتم قسمتت بشه پسرم .
و امیر سام:سلامت باشی مامان.
قربون لفظ قلم حرف زدنت برم من
پیکاســــــــــــــــــــــو
نقاشی رو از رو دیوار شروع کردی و تا الان که 3 سال و 9 ماهته واسه خودت پیکاسویی شدی
اینجا 2 ساله بودی.
عاشق رنگ کردنی .مامان و بابا نقاشی بکشن و آقاسام رنگ کنن.
چند روز پیش:
امیرسام:مامان واسه من یه نقاشی بکش..ومن کشیدم.
وبعد گفتی:مامان حالا رنگش کن و من گفتم پس شما چیکار کنی؟؟
امیر سام:منم دارم نگاه میکنم...
اینجوریاست ...
بعضی وقتها هم نقاشیهایی که کشیدیمو با هم قیچی میکنیم و نتیجش این میشه:
و آخر سر دخل همه رو با این قیچی میاری
.